سکوت میکنم....
نه اینکه دردی نیست
گلویی نمانده برای فریاد
________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ___@@@@@@@@@@@@@@ ___@@@@@@@@@@@@@@
_________@@@@@@@ _____@@@@@@@@@@@ ___@@@@@______@@@@@ __@@@@@_________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ __@@@@@_________@@@@@ ___@@@@@______@@@@@ ______@@@@@@@@@@@ _________@@@@@@@ __@@@@@____________@@@@@
___@@@@@__________@@@@@ ____@@@@@________@@@@@ _____@@@@@______@@@@@ ______@@@@@____@@@@@ _______@@@@@__@@@@@ ________@@@@@@@@@@ _________@@@@@@@@@ _________@@@@@@@@ __________@@@@@@@ ___________@@@@@@
_@@@@@@@@@@@@@ _@@@@@@@@@@@@@ ____________@@@@@ ____________@@@@@ ____________@@@@@ _@@@@@@@@@@@@@ _@@@@@@@@@@@@@ ____________@@@@@ ____________@@@@@ ____________@@@@@ _@@@@@@@@@@@@@ _@@@@@@@@@@@@@
ღ●•●•●•ღ●•●•●•●•ღ●•●•●•ღ
اولین عشقم خواهی بود چون خودم می خواستم و تو آخرین عشقم خواهی شد.... چون خودت می خواستی فرقی نمی کنه که من اول اومدم یا تو ……مهم اینه که…..کی تا آخرش می مونه
ღ●•●•●•ღ●•●•●•●•ღ●•●•●•ღ
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نیایی دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان که دل اهل نظر برد که سریست خدایی پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی حلقه بر درنتوان زد از دست رقیبان این توانم که بیایم به محلت به گدایی عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا در همه شهر دلی نیست که دیگربربایی گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی شمع را باید از این خانه به در بردن و کشتن تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی خلق گویند برو دل به هوای دگری ده نکنم خاصه در ایام اتابک دوهوایی
دنیای آدمها دنیایی پر از غرور و کوچک است...آنها خود را عاشق می نامند و تو را از عشق تنها میگذارند...این عشق همان نفرت است...آنها در دنیای کوچک خود گم شده اند و دل های عاشق را فراموش کرده اند.
دنیایی که در آن سادگی بزرگترین گناه است...و فراموش کردن و دل شکستن کار هر روز آنها...در دنیای آنها عمر خوشی دوامی ندارد...
بعضی چیزها گفتنی نیست...فقط می نویسم...اما
اما دنیایی که من دارم قشنگ ترین دنیاست...توی دنیای من چشم ها همیشه تر هستند و دل ها عاشق و ساده.... دل ها آسمانی است...هر لحظه می بارند...و تنها ساکن این دنیا خودم هستم ... من دنیامو با هیچ چیز عوض نمیکنم..
حال تو در دنیای کوچک خودت بمان اگر به عشق ایمانی نداری